تمام نا تمام من

تعلیق, که در آن پرسه می زنیم، نفس می کشیم، زنده ایم!!

تمام نا تمام من

تعلیق, که در آن پرسه می زنیم، نفس می کشیم، زنده ایم!!

بدیه، بداه!

دور... گیج... نا هشیار!!!! 

قدم زدن، آرام، قبل از مرگ! با فاصله ای ایمن... دور از خطری که مستی را بپراند!! در آستانه ی زندگی! تولدِ زیست در نوسان بداهه ی زِه!!

می نوازد با تپش هایش!      این قدر از جنس توست که "فکر" هلاکش می کند...

می شنوم که می خوانی... فرو می کشی قبل از اوج، وگرنه آمیخته بودیم آنچنان که بازمان نشناسند. آنچنان که چیزی باقی نماند از "من"!




تکانه ی شدید هستی! انگشتانت را بر شقیقه هایم تاباند، لرزاند، مستاند. 

صدای پررنگ!!!!!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد