تمام نا تمام من

تعلیق, که در آن پرسه می زنیم، نفس می کشیم، زنده ایم!!

تمام نا تمام من

تعلیق, که در آن پرسه می زنیم، نفس می کشیم، زنده ایم!!

منازعه

اگر شجاع تر بودم، تا حالا تمام شده بودم.

تمام شده بودی!

تمامت کرده یودم!

.

.

.

اما شجاع نیستم، و پریدن از روی دیوار را از به یاد نیاوردم از ازل! و می پنداشتم که بلد نیستم.

به جای تمام شجاعتی که می شود داشت،  امیدوارم ... وگرنه این بازی به ادامه اش نمی ارزد...!می ارزد؟؟



امیدی که بوی حماقت بدهد، از مشتقات گول خوردن است؟؟

____________________________________________

منازعه زیادی گنده است برای من! من خیلی خیلی کوچکتر از آنم که به منازعه بخوانیم! اما خب خیال خام که ایرادی ندارد! تو هم که به اینها کاری نداری...     

کاش منازعه بود...

نظرات 1 + ارسال نظر
میم. الف. پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:44 ب.ظ

چشمم آن روز مبیناد که خاموش در این ساز تو بینم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد