اگر شجاع تر بودم، تا حالا تمام شده بودم.
تمام شده بودی!
تمامت کرده یودم!
.
.
.
اما شجاع نیستم، و پریدن از روی دیوار را از به یاد نیاوردم از ازل! و می پنداشتم که بلد نیستم.
به جای تمام شجاعتی که می شود داشت، امیدوارم ... وگرنه این بازی به ادامه اش نمی ارزد...!می ارزد؟؟
امیدی که بوی حماقت بدهد، از مشتقات گول خوردن است؟؟
____________________________________________
منازعه زیادی گنده است برای من! من خیلی خیلی کوچکتر از آنم که به منازعه بخوانیم! اما خب خیال خام که ایرادی ندارد! تو هم که به اینها کاری نداری...
کاش منازعه بود...
این حال بد که به ما و روزهای ما داده ای...! عیدیمان است؟؟!
ممنون...!
_______________________________________
میدانی... اشتباهم این بود که خیال می کردم ایمانم بر آب رفته است! اما حالا میبینم که با باد رفته است! فرقش این است که شاید بتوان فهمید که آب از کدام جوی می آید و به کدام رود می رود! اما برای باد هرگز آغاز و پایانی ، مبدأ و مقصدی، نبوده است(ندانسته ام!)!
87/12/28